ای کاش احمدی نژاد هم فرزند یکی از علما یا شهدای معروف بود

1- نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری – کاندیداها هاشمی رفسنجانی2005 – قالیباف – معین – احمدی نژاد – لاریجانی و کروبی . هاشمی آمده بود تا با رای قاطع 20 میلیونی خاتمی بار دیگر بر مسند بنشیند و همچون پدری مهربان ! بار دیگر همه را گردا گرد سفره مستضعفان جمع نماید . قالیباف که با کنار نهادن حکم مقام معظم رهبری ، استعفای خویش را تقدیم کرده بود نیز با تبلیغاتی وحشتناک در مدلها و حالتهای مختلف ،آمده بود و چشمهای سبزش را به رخ دیگران می کشید و به هواپیمایی که راننده اش بود ، می نازید ، تا شاید کوخ نشینان دلشان به جلالت و ابهت او مبهوت شده ، رای ناقابل خویش را نثارش کنند. معین اما خودش هم نمی دانست برای چه آمده است . از یک سو مشارکتی ها او را با نقاب خاتمی هل می دادند به جلو و از سوی دیگر خودش در خودش چیزی نمی دید و حرفی برای گفتن نداشت . آمدنش با حکم حکومتی هم همه چیز را قاراشمیش تر کرده بود . لاریجانی هم که به پشتوانه پدر عالم و پدرخانم بزرگوارش پله های ترقی را 100 تا یکی بالا رفته بود ، دیگر لیاقتش را کمتر از ریاست جمهوری نمی دید و به کمتر هم قانع نبود . این بود که تکلیف دید پا به عرصه بگذارد شاید بتواند هوای تازه ای در آسمان تهران و قم و شاید دیگر نقاط ایران بدمد. کروبی هم که می دید پول در جیب دولت سنگینی می کند ، قرار گذاشت به هر نفر (همینجوری) 50 هزار تومان بدهد آمده بود . اما ناخواسته ، درست شب شمارش آرا ، چرت زد و همه چیز را از دست داد . تنها کسی که وصله ناجور این جمع بود ، کسی نبود جز محمود احمدی نژاد . او که از خانواده ای ناشناخته سر بر آورده بود و راه و رسم سیاست را از دیانت آموخته بود ناگهان همه را شوکه کرد و بعد از متحول کردن شهرداری تهران ، خواست ایران را هم متحول کند . اینجا بود که همه با هم گفتند ((وا چه حرفا !؟)) . به هر حال او خارج از روابط دموکراتیک و بدون کسب اجازه از پدرخوانده ها و دایه های عزیزتر از مادر ، پا پیش گذاشته بود و بدون توجه به برخی اصولگرایانی! همچون لاریجانی و محسن رضایی که خواستار تشکیل جلساتی برای به اجماع رسیدن برسر نام خودشان بودند ، کاندیدا شد. و خلاصه ، یواشکی هم پیروز انتخابات شد .
2- قرار بود هیئت وزیران انتخاب شوند . حالا فشار از هر طرف شروع می شد . احمدی نژاد هم برای آنکه کمی جو را در دست بگیرد ، برخی سفارشات را می شنید و گاه نمی شنید . به هر حال به سختی برای اکثر کابینه رای اعتماد گرفت اما برخی متوجه شده بودند که او به همین راحتی ها وا نمی دهد. متوجه شده بودند که او از مجلس ترسی ندارد و به پدرخواندگی بعضی ها هم اعتنایی نمی کند ، حالا دیگر وضع فرق کرده بود . مجلس هفتم کارش تمام شد و فرصتی برای جبران برخی رفتارهای احمدی نژاد پیش نیامد. اما اصولگرایان هم خود را نشان دادند و به هفتاد گروه مختلف تقسیم شدند غافل از آنکه محور اصولگرایی قرآن و اهل بیت هستند و مرکز ثقل انقلاب ، کلام نورانی حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری.
3- انتخابات برپا شد. مجلس هشتم شکل گرفت . برنامه ریزی خوبی انجام گرفته بود . پشت پرده اتفاقات خبرهای پلیدی شنیده می شد که دست به کار شده اند تا دولتی را که محور عملکردش سفارشات بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری است را به بیان ساده زمین بزنند . اولش نمی شد کاملا این موضوع را جدی تلقی کنیم اما چند ماهی زمان لازم بود تا تصویر تار و تیره آینده ، واضح تر رخ بنماید . اصولگرایانی که خویش را مغموم دیده بودند و از دولت به میزان کافی سهم نبرده بودند وارد میدان شدند. یکی به نام پدر علامه و بزرگوارش شهید مطهری که احمدی نژاد آمده بود تا تفکرات این مرد بزرگ را عملی کند ، با لیست رایحه خوش خدمت خود را زیرکانه به مجلس رساند . دیگری از دبیری کمیسیون امنیت ملی استعفا داد و با دیدارهایی با علما و فضلا توانست با رای قاطعی به مجلس روند . دیگری فرد متناقض و همیشه منتقدی بود که باز هم با استفاده از موقعیت و نام اصولگرایان در دوران افول اصلاح طلبان بر صندلی های سبز مجلس تکیه زند . آن یکی فردی نبود جز برادر یک شهید موثر در پیروزی انقلاب . درست است همان پدر خوانده مجلس که خدا می داند کی دست از سیستم اداره مملکت بر خواهد داشت . هرچند دولت در مجلس دوستان خوبی هم داشت اما اینها در اقلیت افتادند و منتقدان دولت که دقیقا برخلاف منویات مقام معظم رهبری حرکت می کردند ، بر مجلس حکمران شدند.
4- مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی) در اکثریت سخنان و دیدارهای خویش به حمایت همه جانبه ، ویژه و بی سابقه خویش در طول دوران گذشته ، از دولت نهم ادامه می داد و یکه و تنها در برابر فشارهای ناعادلانه دشمنان و دوست نمایان ، دولت را سرشار از انرژی می ساخت و این برای همانها که عقده دولت نهم را بر دل داشتند بسیار ناپسندیده و خردکننده بود . آنها نمی خواستند دولت نهم چهره زیبایی در پایان کار داشته باشد و از جهتی همه ی شان نمک گیر مقام معظم رهبری (دامت برکاته) بودند. از این رو کجدار و مریض حرکت می کردند و بار بیشتر حملات به دولت را بر دوش خط مقدم اهانتها و سیاه نماییها می انداختند و این خط مقدم کسی نبود جز قالیباف . هر چند گهگاه محسن رضایی هم با او و دیگر منتقدان همراه می شد و خود را به عنوان جریان سوم سیستم معرفی می کرد اما قالیباف و نشریات زیرمجموعه و برخی اعضای شورای شهر بار اصلی این تحرکات را به دوش می کشیدند. هرچه فشار از این سو بیشتر می شد مقام معظم رهبری هم حمایتهایشان را از تحولات عظیم در کشور بیشتر میکردند به گونه ای که دیگر هیچ جای تردیدی باقی نمی گذاشت که دولت نهم کاملا در جهت احیای اهداف آرمانی انقلاب در حرکت است و هرکه با او به مخالفت برخیزند در واقع از مسیر انقلاب خارج شده و به ورطه ریزشهای انقلاب دچار آمده است . آنها می دیدند دیگر راهی باقی نمانده است جز فشار از طریق قوانین و مقررات . این برنامه جدیدشان بود .
5- مهندس موسوی آرام و آسوده در گوشه ای نشسته بود تا ببیند چه کسی از اصلاح طلبان وارد میدان می شود تا روز جمعه انتخابات به پای صندوق رفته و برای رضای خدا یک رای به آنان بدهد و با خیال راحت به خانه برگردد که ناگهان تلفنش زنگ می خورد . شماره آشناست اما چرا او . مهندس فکرش را هم نمی کرد روزی یکی از اصولگرایان ؟! با او تماس بگیرد و از او برای کاندیدا شدن در انتخابات دهم دعوت کند . از طرفی مهندس پیشنهاد خاتمی را هم در ذهن داشت . با خود اندیشید وقتی آقای ... از اعضای مجلس هشتم و خاتمی رئیس جمهور دولت هشتم از او دعوت کرده اند ، به برکت دو عدد هشت تصمیم گرفت وارد عرصه شود اما نیاز به کمی زمان داشت . او زمزمه آمدنش را آغاز کرد و در جلساتی هم با خاتمی نشست که سخنان خاتمی برایش امیدوار کننده بود اما هنوز قاطعانه تصمیم به حضور نگرفته بود که دوباره تلفنش زنگ خورد و این بار موسوی کلماتی را شنید که حجت را براو تمام کرد ، آن طرف خط این کلمات بیان شد : (( منتقدان دولت بر تو به اجماع رسیده اند ، بودجه 88 را به مویی بند خواهیم کرد ، از تمام ابزارها برای ضربه زدن به احمدی نژاد استفاده می کنیم ، فقط با چراغ خاموش بیا و از پشتیبانی ما سخن مگو ، خاتمی را با خود همراه کن و ...)) موسوی با آنکه تعلل کوتاهی کرده بود و در این فرصت خاتمی زیرکانه!! با بیانیه ای رسما حضور خود را اعلام کرده بود ، با مشاهده برخی تحرکات در مجلس بر ضد دولت مردمی و مهروز نهم ، به میدان آمد و کاندیداتوری رسمی خویش را با بیانیه ای اعلام کرد . خاتمی هم که قبل از آن گفته بود : ((یا من یا موسوی)) همه چیز را خراب شده دید و چند روز بعد با بیانیه ای رسمی اعلام انصراف کرد و تلاشهایش برای به اجماع رساندن اصلاح طلبان انحصارطلب بر سر موسوی آغاز کرد .
6- مجلس رسیدگی به بودجه 88 را شروع کرده بود . کمیسیون تلفیق با محوریت تناقضات توکلی و مباحث غیر کارشناسی و با نگاه ضد دولت ، بودجه را دستخوش تغییرات ناشایستی قرار داد و کار کارشناسی چند ماهه کارشناسان خبره دولت را به مویی بند کرد . موسوی اینجا بود که امیدش دو چندان شد و مصمم تر . حتی در کمیسیون تلفیق علنا به رای آوری طرح هدفمند کردن یارانه ها برای احمدی نژاد اشاره و سعی در حذف آن شد اما به صورت ضعیف تری به صحن علنی رفت . آنجا دیگر پدر خوانده ها می دانستند چه کنند و در اقدامی نسنجیده طرح هدفمند کردن یارانه ها که از تحولات عظیم 30 سال انقلاب به شمار می رفت و دولت نهم این عملیات انتحاری را به جان خریده بود تا برای همیشه تورم را مهار و زندگی پر نوسان مردم را سامان دهد ، از لایحه دولت حذف نمود . خنده دارتر آن که با حذف در آمدهای دولت از طرح هدفمند کردن و پرداخت حقوق به مردم ، هزینه های دولت و مردم بر جای خویش استوار ماند تا دولت نهم را با مخ به زمین زده باشد . آنها غافل از آن بودند که خدایی هست که ((مرصاد)) ها می آفریند و گریبانها می گیرد . بودجه بر خلاف قولی که به مهندس میرحسین داده شده بود فقط به مویی بند نشد بلکه منتقدان پا را فراتر گذاشته و برای خوش خدمتی آن تکه مو را هم قطع کردند و آن را به تصویب رساند. لاریجانی آنچنان از تذکر قانونی احمدی نژاد به خشم آمده بود که نتوانست تحمل کند از سر عصبانیت نامه ای را نگاشت که پاشنه آشیل اش شد .
7- این بند شرح حال تلاشهای هاشمی برای انتخابات دهم بود که به نظر خوانندگان فهیم کاملا در جریان آن هستند و نیاز به توضیح نیست .
حال احمدی نژاد مانده است و تیک عصبی سه سال کار شبانه روزی و سنگ صبوری همچون مقام معظم رهبری و به تنهایی عدالت خواهان در این کشور می اندیشد . عدالت خواهانی که جرمی به غیر از تبعیت از ولایت فقیه خویش ندارند . و این قصه همچنان سر دراز دارد .- ۹۳/۱۲/۲۹